کپل!!! آبناباتهای زمان ما.

از همه‌چیز و هر چیز!

شنبه ۰۸ اردیبهشت ۰۳

کپل!!! آبناباتهای زمان ما.

الان که دارم اینرا می نویسم یک غم عجیبی در دلم هست و اصلا بیرون نمیره که نمیره! 
این غم سالهاست که با منست و کهنگی و بزرگی ای به بلندای همهٔ بی مهری های زندگیم و ناملایمتی زندگیم هست و از دو هفته پیش با فوت مادرم در دلم عجیب مانده‌است. خوب همه غم خودشان را به طریقی بیرون می ریزند و کسانی در کنارشان هستند ولی این مدت انگار نه انگار که منهم بودم! البته من درک می‌کنم ولی بالأخره منهم داغدار بودم و قرار نیست که مرده مال کسانی باشه که دورشان بیشتر جمع هست! 
همه افرادی را در دور خود دارند ولی من تنها و تنها بودم و هستم. الان شما حتما همسری و کس و کاری دارید ولی من هیچکس و افراد هم خانه به دلایل زیاد.... 
بگذریم. 
البته به قول شاعر مژده که ایام غم نخواهد ماند!!! 
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد 
.              من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم 
فعلا برای شاد شدن خیلی زوده! 
راستی جریان کپل چی بود؟ 

کپل آبنبات های گرد دوران بچگی ما بود.  
خواهرم یک کپل برای روز تولدم خریده بود که فکر کرده شاید از این شوخی بدم بیاد . برای همین نداد و شد آخرین یادگاری من از مادرم. 
در جواب مادرم گفتم:  
عه ! عه!  کپل!  خیلی ممنون!  وای کپل!   
این را بخوانید
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.